چند روز پیش توی یکی از کلاسها بحث تکراری پایین بودن سطح علمی دانشجوها مطرح شد و در نهایت استاد و برخی از دانشجویان به این نتیجه رسیدند که بعد از انقلاب فرهنگی چیزی که باعث پایین آمدن سطح علمی شد حضور برخی جانبازان عزیز ی بود که به واسطه سهمیه وارد دانشکده شدند !!! استاد میگفت برخی از این جانبازان حافظه بلند مدتشون را از دست داده بودند و نمیتوانستند چیزی رو که قبلا خوندن به یاد بیارند و میگفت من زجر این ایثار گرای عزیز رو میدیدم که یه دختر 19 ساله درسی رو 18 میگرفت ولی اونی که یه روزی که دور نبود قهرمان بود میشد 5 و واقعا براش اسفناک بود این وضع در نتیجه از بالا دستور اومد که سطح امتحانات را اونقدر پایین بیارید که این عزیزان بتوانند نمره قبولی رو بیاورند !!! استاد و بچه ها به این نتیجه رسیدند که ای کاش بجای دادن سهمیه دانشگاهی به این عزیزان که به واسطه داشتن مدرک دانشگاهی به پستهای اداری برسند ای کاش به اونها سرمایه خوبی در اون دوره میدادند و این عزیزان این سرمایه رو به کسب و کاری میزدند و چون اکثریت افراد مومنی بودند خیلی به نفع مردم هم از این لحاظ میشد . اون وقت هر کی از این عزیزان که دلش میخواست میومد و مثل همه امتحان کنکور میداد و با توانایش یه رشته ای قبول میشد و دیگه نه سطح علمی دانشگاهها پایین میومد و نه این عزیزان مشکل مالی داشتن که بخاطر اون بخواهند سهمیه ی زیادی بگیرند !!! البته این مورد در مورد خانواده های شهدا هم صدق میکنه . نمیدونم این هم یه پیشنهاد بود امیدوارم دوستان از این نوشته بد برداشت نکنند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پ.ن . امروز رفته بودیم اون جلسه ای که توی متن اشتباه رفته بودیم نوشته بودم البته اون جلسه اصلیه !!! من فکر میکردم این جلسات یه جور بازیه اما امروز وقتی گروهها تشکیل شد و خواستند تا یه هفته دیگه گروهها اولویت اولشون رو مطرح کنند دیدم نه بابا جلسه خیلی جدیه !!! پ.ن. اولین سوتی که دادم این بود که چون دیدم میز و صندلی بی توجه به بودن موکت با کفش رفتم تو که یهو یه آقای گفت کفشتون رو در بیارید وبیایید تو که بد ضایع شدم اما خوبیش این بود که 2یا 3 نفر اون موقع توی اتاق بودند و همه بچه ها هنوز نیومده بودند و بقیه سوتی ها را جناب آبدارخونه دادند خوب مسلما من حق رو به ایشون میدم چون متکلم واحد بودند در این جلسه که استارت کار بچه ها هم در این جلسه خورد . نمیدونم از پس این کار برمیام یا نه حالا خیالم راحته که اگه از پس این کار برنیومدم راحت میتونم انصراف بدم ، خوب جای شکرش باقیه پ.ن. چند وقته که آپ نکردم نمیدونم چرا ؟ احساس میکنم افتادم توی گردونه زمان و روزها و ساعتها از دستم در رفته !!!!!!!!!!!!!
یاغی منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم